دشمن درون

ساخت وبلاگ

تاریخ انتشار : دوشنبه ۱۶ فروردين ۱۳۹۵ ساعت ۱۹:۳۶

«سقوط اصفهان»
نوشته : کروسینسکی
بازنویسی: سید جواد طباطبایی
ناشر : مینوی خرد، چاپ اول ۱۳۹۴
۸۰ صفحه ، ۸۰۰۰ تومان

شما می توانید کتاب «سقوط اصفهان» را تا یک هفته پس از معرفی با ۱۰ درصد تخفیف از فروشگاه اینترنتی شهرکتاب آنلاین خرید کنید.

****

کتاب سقوط اصفهان به روایت کروسینسکی با ترجمه و بازنویسی سید جواد طباطبایی به از تلخ ترین و حقارت بارترین فصول تاریخ این دیار می پردازد، فصلی تکان دهنده و در عین حال عبرت آموز که به انقراض سلسله صفوی و تسلط افغانان براین دیار انجامید.

اما چه شد که صفویان با آنهمه جلال و جبروت که پایتختشان را نصف جهان می نامیدند، عاقبت به جایی رسیدند که سلطانحسین صفوی با حقارت تمام بعد از اینکه ساعت ها پشت خیمه محمود افغان به انتظار ماند تا اذن دخول بیابد، خود تاج از سر برداشت و بر سر محمود افغان گذاشت. آن هم افغانانی که چنان بدوی می زیستند که سربازانشان تا زمان ورود به ایران صابون ندیده بودند و حتی برخی به خیال آنکه خوراکی ست آنرا خورده بودند.

روایت است که شاه سلیمان صفوی در بستر مرگ به اطرافیان خود می گوید اگر خواستار بزرگی کشور هستید شاهزاده میرزا عباس را به شاهی بگمارید، اما اگر طالب راحتی هستید شاهزاده حسین میرزا را به شاهی بردارید.

شاهزاده میرزا عباس جوانی رشید بود و جنگجو برخوردار از صفاتی مردانه که نیاز اولیه پادشاهی بود، اما شاهزاده میرزا حسین جوانی بود که تا بیست و پنج سالگی از محدوده حرمسرای شاهی خارج نشده بود و طبعی ملایم داشت گفته اند در جوانی وقتی پرنده ای را ناخواسته شکار می کند، هراسان فریاد می زند که قاتل شدم!

اما درباریان و خواجه سرایان که بیش از هر چیز به منافع خود می اندیشیدند و طالب رفاه و راحتی بودند تاج بر سر شاهزاده ضعیف گذاشتند و بدین ترتیب سیر نزولی سلسله صفوی سرعت گرفت. شاه سلطانحسین بیشتر اوقات را در حرمسرای خود سپری می کرد، دیگران نیز مشتاق بودند او را درکاری دخالت ندهند که جز ضرر حاصلی در پی نداشت. بر این پایه عملا حکومت بدست درباریان و روحانیان افتاده بود و آنان همانگونه می خواستند کار را پیش می بردند. شرایط بدان گونه بود که فرستاده دربار عثمانی نیز در پایتخت ایران طی گزارشی آشکارا به اینکه پادشاهی ایران در حال فروپاشی ست اشاره کرده بوده است.

خیزش افغانها پیش از آن بارها با رشادت سپاهیان ایرانی با شکست مواجه شده بود، اما در اواخر سلطنت سلطان حسین صفوی هنگامی محمود افغان از حماقت شاه صفوی آگاه شد که وزیر کاردان خود را به تحریک چاپلوسان و درباریان بدخواه، کور و سپس شکنجه کرده و لایق ترین سردار سپاه ایران را برکنار ساخته بود؛ دوباره عزم حمله به ایران کرد.

حمله افغانها بیشتر حالت غارت و چپاول داشت، آنها در کرمان زمینگیر شدند و سرانجام بدون اینکه شهر را به تصرف درآورند، قصد پایتخت ایران کردند. زندگی بدوی افغانها که مهمترین غذایشان، گندم بوداده بود، کمک کرد که بدون مشکل زیاد از مناطق کویری عبور و به اصفهان برسند. با اینحال تعدادی از آنها در طول مسیر مردند و یا اینکه از لشگر جدا شدند.

افغانها وقتی به نزدیک اصفهان رسیدند به پانزده هزار نفر بالغ می شدند که در برابر سپاه پنجاه هزار نفره ایرانیان بسیاز ضعیف به نظر می رسیدند. اما سپاه ایران با وجود اینکه پرتعداد، منظم و مجهز به توپ خانه سنگین بود به دلیل فقدان رهبری قدرتمند از هم پاشیده و شکست خوردند. ایرانیان در حالی که هنوز چهل هزار تن از آنها باقی بودند در برابر افغانها پابه فرار گذاشتند.جالب اینکه حتی افغانها از تعقیب آنها نیز در هراس بودند.

با شکست سپاه ایران شهراصفهان به محاصره افغانها در آمد. به دلیل ناتوانی شاه سلطانحسین در اداره امور و رسیدن نیرویی برای شکستن محاصره افغانها، قحطی شهر را فراگرفت تا جایی که مردم، ریشه و پوست درختان، چرم و نهایتا هر آنچه دم دستشان می رسید می خوردند، خیابانها مملو از اجساد مردگان بود چنان که حتی گربه ای نیز برای خوردن باقی نمانده بود و مردم به سراغ اجساد مردگان می رفتند.

این پایان کار سلطانحسین بود که با حقارت بسیار خود را تسلیم محمود افغان کرد و تاج شاهی را بر سر او گذاشت. با سقوط اصفهان پاره ای از شهر ها نیز خود را تسلیم کردند اما شهرهای بسیاری در ایران بودند از افغانها تبعیت نمی کردند و از شاهزاده طهماسب صفوی که خیال باز پسگیری تاج و تخت داشت حمایت می کردند. اوضاع اصفهان در دوران سلطان حسین چنان آشفته و نا به سامان بود که ایام سلطنت محمود افغان در قیاس با آن به مراتب دوران بهتری برای مردم محسوب می شد. محمود افغان و همراهانش که اغلب در زمینه ملکت داری بی تجربه بودند، بنابراین در آغاز کار اغلب اغلب دولیتیان و صاحب منصبان را در مشاغل قبلی خود نگاه داشته و تنها برخی از افغانها را برای نظارت برکار آنها منسوب کرد.

کتاب سقوط اصفهان به روایت کروسینسکی شرح این مقطع از تاریخ ایران است. کروسینسکی راهبی است مسیحی (لهستانی) که در گروه مبلغان یسوعی اروپایی در این ایام در اصفهان حضور داشته است. او به دلیل مدت طولانی اقامت در اصفهان و نشست و برخاست با درباریان و دولت مردان از نزدیک با اوضاع و احوال دربار ایران در دوران صفوی آشنا بوده، در دوران تسلط افغانها بر اصفهان نیز برای مداوای بیماری محمود افغان به دربار راه یافته و از اوضاع آن مطلع بوده است.

کروسینسکی به رسم همه مبلغان مسیحی به طور مرتب گزارش هایی از محل ماموریت خود برای سرپرست این فرقه در فرانسه می فرستاد. نزدیکی با دربار از یک سو و مشاهده عینی آنچه در اصفهان می گذشته گزارش های او را به نوشته هایی ارزشمند برای شناخت اوضاع و احوال آن دوران بدل ساخته بود.سرپرست یسوعیان فرانسه این گزارش ها را شامل اطلاعات گرانبهایی درباره یکی از مهمترین امپراطوری های آن روزگار (یعنی ایران) دانسته و این گزارش ها را به آنتوان دو سرسو یکی دیگر راهبان یسوعی سپرد تا مورد استفاده قرار دهد. دوسرسو نه فقط به دلیل دسترسی به گزارش های دیگر راهبان یسوعی در ایران و همچنین سفرنامه‌هایی که پیش از آن درباره ایران نوشته شده بود اشراف زیادی نسبت به اوضاع تاریخی ایران داشت؛ این یادداشتها را دستمایه نوشتن کتابی دو جلدی با عنوان تاریخ واپسین انقلاب در ایران کرد که این کتاب در اواخر قرن هجدهم منتشر شد.

کروسینسکی پس از روی کار آمدن اشرف افغان (جانشین محمود) در سال ۱۷۲۵ این شهر را ترک کرد و به قسطنطنیه رفت و در آنجا متن گزارش خود را کامل کرد و ترتیب ترجمه آن را از زبان لاتین به فرانسه داد. نسخه ای از گزارش او نیز در عثمانی باقی مانده بود که بعدها از لاتین به زبان ترکی ترجمه شد و با عنوان «تاریخ سیاح» منتشر شد. ظاهرا بعدها عباس میرزا ولیعهد قاجار که از وجود جزوه مطلع می شود فرمان به ترجمه آن می دهد.

گذشته از همه اینها درسال ۱۳۶۴ کتاب نوشته شده توسط دوسرسو با عنوان «علل سقوط شاه سلطان حسین« توسط ولی الله شادان به فارسی منتشر شده و از روی نسخه های باقی مانده گزارش کروسینسکی که با عنوان «عبرت نامه» در روزگار عباس میرزا ترجمه شده بوده نسخه برداری هایی شده و به شکل پراکنده منتشر شده است.

اما آنچه در قالب کتاب سقوط اصفهان به همت سید جواد طباطبایی ترجمه و بازنویسی شده و به همت نشر مینوی خرد به شکلی بسیار مقبول منتشر شده است. ترجمه کامل این گزارش به شکل پیوسته نیست. درواقع شاید بهتر باشد عنوان را می گذاشتند «سقوط اصفهان» به گزارش کروسینسکی و به روایت سید جواد طباطبایی.

البته این مسئله چیزی از شأنیت تاریخی و ارزش این اثر به عنوان منبعی ارزشمند دررابطه با تاریخ لشکرکشی افغانان به اصفهان نمی کاهد. چرا که طباطبایی این گزارش تاریخی را با عنایت به اندیشه تاریخی خود روایت کرده و چه بسا به آن کیفیت تحلیلی بالاتری هم بخشیده است. نوشته کروسینسکی گزارشی تاریخی و روایی است که از پیروی او از اندیشه سیاسی در تاریخ نویسی جدید حکایت دارد، چیزی که تا آن زمان در ایران سابقه نداشته است. بنابراین در عین روایت های تکان دهنده ای که اوضاع و احوال مردم اصفهان در آن زمان منعکس کرده، تحلیلی نیز از اوضاع و احوال حکومت صفوی در آن روزگار ارائه می کند. اما سید جواد طباطبایی کوشیده این گزارش را از منظر روایت تاریخ انحطاط سیاسی در ایران بازنویسی کند. او در لابلای این تاریخ با افزودن توضیحاتی که به درک بهتر اوضاع آن روزگار کمک می کند، ماهیتی هشداردهنده و عبرت آموز به این گزارش داده چنانکه تلنگری باشد برای خواننده که دریابد چگونه آن شوکت و جبروت و آن عصر به ظاهر زرین ایران، به انحطاطی چنین گرفتار آمده است. طباطبایی در خلال این گزارش به روشنی نشان می دهد این تنها قدرت دشمن نیست که می تواند ما را به شکست دچار کند بلکه بی تدبیری، تعصب و انحطاط است که می تواند به عنوان بزرگترین دشمن هر ملتی در درون ذهن فرمانروایانشان باشد و مردم را در تلخ ترین شرایط گرفتار کند.

اخبار دسته اول...
ما را در سایت اخبار دسته اول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : خنجی alf بازدید : 142 تاريخ : دوشنبه 16 فروردين 1395 ساعت: 22:39