ضاربان مانع از رسیدن به موقعِ پیکرشهید قرنی به بیمارستان شده بودند

ساخت وبلاگ

تاریخ انتشار : پنجشنبه ۲ ارديبهشت ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۳۰

به گزارش خبرنگار تاریخ خبرگزاری فارس، هادی منافی پزشکی است که در واپسین لحظات حیات شهید سپهبد قرنی بر بالین وی حاضر شد، اما معالجات وی و همکارانش موثر واقع نشد و او به شهادت رسید. به همین دلیل و در سالروز شهادت سپهبد قرنی،با ایشان گفت و شنودی انجام داده ایم که نتیجه آن را پیش روی دارید.

*ظاهرا جنابعالی در واپسین لحظات حیات شهید سپهبد قرنی، بر بالین ایشان حاضر بودید و تلاش‌هایی برای نجات جان آن بزرگوار کردید که متأسفانه بی‌ثمر ماند. از آن ساعات چه چیزهایی را به یاد می‌آورید؟

اوایل انقلاب و در اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۸ بود که من تازه از مشهد برگشته بودم، طبق روال عادی، به بیمارستان مهر رفتم که متوجه شدم تیمسار قرنی را غرقه در خون به بیمارستان آورده‌اند. یک تیر به زیر جناق و گلوله دیگری هم به ران پای ایشان اصابت کرده بود، برای بیرون آوردن گلوله زیر جناق، تیمسار قرنی را به سرعت به اتاق عمل بردیم اما متأسفانه تیر، به شریان اصلی و آئورت ایشان برخورد کرده بود و گروه خون شهید قرنی هم از نوع منفی و نایاب بود. بدتر از همه این‌که از وقتی که افراد گروه فرقان که تیمسار قرنی را در خانه‌اش که حدود میدان ولی‌عصر(عح) و روبروی هتل کوثر فعلی قرار داشت ترور کرده بود، به مدت ۲۰ دقیقه تا نیم ساعت به انحاء مختلف، جسم نیمه جان ایشان را در محل ترور معطل کرده بودند و تیمسار هم خون زیادی از دست داده بود.

*چگونه ایشان را معطل کرده بودند؟

تعداد دیگری از ضاربان ـ یعنی همدستان آن‌ها ـ با لباس مبدل برای تظاهر به کمک، آن‌جا رفته بودند و به جای کمک کردن، تیمسار را در محل حادثه معطل کرده بودند. آن‌طور که به ما گفته‌اند در حیاط باز بوده که به تیمسار شلیک کردند، در همین حین هم عده‌ای برای کمک به داخل خانه رفته بودند تا محل زخم‌ها را پانسمان کنند و به این ترتیب نیم ساعت زمان طلایی و مهم از نظر درمانی، از دست رفته بود و از آن‌جاکه شریان اصلی آسیب دیده بود، خون زیادی از تیمسار رفته بود، ما هم خون سازگار با بدن ایشان را نداشتیم که به‌شان ترزیق کنیم.

*پس وقتی تیمسار را به بیمارستان رساندند هنوز زنده بود.

بله، اما با رنگی پریده. معلوم بود خونریزی داخلی کرده‌اند. بالاخره ایشان را به اتاق عمل بردیم ولی قبل از این‌که بتوانیم کاری برای‌شان انجام دهیم، شهید شدند. هنوز و پس از گذشت سی و سه سال، همواره اولین چیزی که از تیمسار قرنی به یاد می‌آورم، همین ماجراست، که تلخ و غم انگیز نیز هست. به هر حال اوایل پیروزی انقلاب بود، ما هنوز آن‌طور که باید و شاید بر اوضاع و احوال کشور مسلط نشده بودیم، و ایشان نیز اولین شهید ترور در بین سران نظام به حساب می‌آمدند. یعنی ما از این نظر نیز بی‌تجربه بودیم و در کار پیشگیری از ترور و اعمال فوریت‌های پس از حوادث احتمالی این‌چنینی هم چندان وارد نبودیم.

*حتماً می‌دانید که ارتش شاهنشاهی، شهید قرنی را بعد از سال‌ها به دلیل سوابق مبارزاتی‌اش اخراج می‌کند اما ایشان به علت ارتباطاتی که با آیت الله العظمی میلانی و آیت الله طالقانی در زندان داشت، جزو جرگه مبارزان و در نهایت در حلقه استقبال کنندگان از حضرت امام(ره) قرار می‌گیرد. چند روز بعد هم با پیروزی انقلاب اسلامی کار بزرگی را آغاز می‌کند؛ ابتدا ارتش را تحویل می‌گیرد و با اعمال پاکسازی‌های گسترده در آن، در ادامه مسئولیتش از انحلال ارتش جلوگیری می‌کند ولی بعداً به دلیل مسائل پیش آمده در کردستان و اصطکاک با دولت موقت، مجبور به کناره‌گیری می‌شود. از آن فضا چه چیزهایی را به یاد می‌آورید؟

ببینید، تیمسار قرنی موافق با انقلاب و امام(ره) بود و به همین دلیل هم شهید شد، یقیناً هیچ شکی در این ماجرا نیست؛ چراکه علت دیگری برای ترور ایشان توسط دشمن نمی‌توان متصور شد. شهید قرنی، کسی بود که به هیچ وجه دنبال گماشتن محافظ و مراقب برای خودش نبود، فقط زندگی عادی خود را داشت، در خانه‌اش باز بود و به همین صورت هم ایشان را با گلوله هدف گرفتند، بالطبع کسانی هم که شهید قرنی را ترور کردند آدم‌های تروریست و قاتلی بودند. معمولاً تروریست‌ها بی‌گدار به آب نمی‌زنند، قبل از هر اقدامی، شناسایی و کسب اطلاعات می‌کنند تا بفهمند که آن فرد در چه ساعاتی رفت و آمد می‌کند و با چه کسانی نشست و برخاست دارد. به علاوه چون اوائل انقلاب بود و ما هم تجربه لازم را نداشتیم و بلد نبودیم چگونه از خودمان مراقبت کنیم، حتی از بزرگان‌مان ـ شاید به غیر از وجود مبارک حضرت امام(ره) ـ هم حفاظت کاملی به عمل نمی‌آوردیم. در همان وضعیت نیز حضرت امام(ره) شب‌ها در پشت بام محل اقامت‌شان با بچه‌های پاسدار و انقلابیون صحبت می‌کردند.

*کارنامه و عملکرد شهید قرنی در آن دوران را چگونه ارزیابی می کنید؟

ما قادر نیستیم از چیستی مقام شهادت صحبت کنیم و کنه آن را بشکافیم، ولی همین اندازه که خداوند در قرآن می‌گوید شهدا نمرده‌اند، زنده هستند و در جوار ما ارتزاق می‌کنند، باید فهمید که شهادت، چه مقام بالا و برجسته‌ای است. مقامی است که خدا به هر کس که بخواهد، می‌دهد. خداوند، سر امام حسین(ع) را پذیرفت و آن شد مقام امام حسین(ع) که امروز می‌بینید. فرض کنید اگر این شهادت، نصیب امام حسین(ع) نمی‌شد، چه اتفاقی می‌افتاد؟ در نهایت مثل بقیه آدم‌های دیگر از دنیا می‌رفت ولی از دنیا رفتن امام حسین(ع) با آن وضع، رتبه و مقامی اعلا برای ایشان فراهم می‌شود. شهید قرنی و امثال او نیز جای پای‌شان را دقیقاً گذاشتند در راه کسانی که برای خدا جنگیدند و شهید شدند، امیدواریم که خداوند از همه آن‌ها قبول کند. إن‌شاءالله که مقام‌شان عالی است، متعالی هم بگرداند و آن‌ها را در ردیف شهدای صدر اسلام قرار دهد.

*وقتی روزنامه‌ها و نشریات آن دوره را مطالعه می‌کنیم، متوجه فضا و جو منفی‌ای علیه ارتش می‌شویم. مثلاً می‌بینیم عده‌ای استدلال‌هایی می‌آورند که خیلی محکم نیست، عده‌ای از روی غرض و عده‌ای هم از روی نادانی و ناآگاهی صحبت می‌کردند که ارتش شاهنشاهی باید منحل و نهاد انقلابی دیگری به جای آن، تأسیس شود؛ حال آن‌که آن ارتش با سقوط رژیم گذشته خود به خود از میان رفته بود و آن‌ها این نکته بدیهی را در نظر نمی‌گرفتند. به نظر شما چرا فضای اول انقلاب بدین‌گونه بود؟

ببینید، آن فضا که این‌گونه بود و شکی هم در آن نیست ولی حضرت امام(ره) هوشیارانه اوضاع را زیر نظر داشتند. مسیر را نگاه کنید! مگر همین ارتش نبود که مردم را به گلوله می‌بست؟ اما حضرت امام(ره) دستور داد که مردم در لوله تفنگ ارتشی‌ها گل بگذارند، مردم عمل کردند، ارتشی‌ها هم تفنگ‌های‌شان را زمین گذاشتند. بالاخره درک حضرت امام(ره) بسیار بالا و ممتاز بود و ایشان می‌دانستند که همه ما عضو یک ملت و از یک خانواده هستیم اما گروهی هستند که می‌خواهند حق و حقوق مردم را ضایع کنند و از خارجی‌ها دستور می‌گیرند. حضرت امام(ره) هم کاری کردند که آن اقلیت جدا افتاده به جمع ملت بپیوندد، نهایتاً هم موفق شدند. حضرت امام(ره) قصد انحلال ارتش را نداشتند، اگر هم سپاه را کنار این نهاد قرار دادند، به این دلیل بود که ـ بعدها ـ وقتی جنگ با عراق شروع شد، فرمانده کل قوای آن زمان یعنی بنی صدر نمی‌خواست بجنگند و اگر ما در مقابل عراق مغلوب نشدیم، به یمن همت بچه‌های خودمان بود. البته نهایتاً ارتش و سپاه یکی شدند و در برابر عراق ایستادند.

*در واقع همان ارتشی که شهید قرنی از انحلالش جلوگیری کرد، حضرت امام(ره) آن‌چنان به آن جهت داد که در تمام طول آن هشت سال، به صورت پیاپی ایستادگی کرد. اینطور نیست؟

البته وجود مبارک حضرت امام هیچ‌گاه به دنبال انحلال ارتش نبودند. حضرت امام(ره) آقای هاشمی را برای این به جبهه فرستادند که ایشان بتواند سپاه و ارتش را کنار هم حفظ کند. شهید صیاد هم ضد ارتش نبود. آن‌ها یک شعور علمی و نظامی داشتند، کسانی هم که از سپاه آمده بودند، از ملت و بدنه مردم بودند و با عشق و شور و هیجان می‌جنگیدند، با این تفاوت که ارتشی‌ها فنی جنگیدند و نهایتاً سپاه هم یک سپاه فنی و نظامی شد. سپاه در ابتدا بی‌قاعده و بدون حساب و کتاب پیش رفت، چون بنی صدر به نظام کمک نمی‌کرد، اگر به دل او بود، می‌گفت جنگ را ادامه ندهید اما بعدها سپاه هم مثل ارتش، حرفه‌ای شد.

یادم است روزی که عراقی‌ها وزیر نفت ما آقای تندگویان را گرفتند، ما با هم بودیم. من توانستم فرار کنم، عراقی‌ها در فاصله ۴۰-۳۰ متری ما بودند. ما در محاصره عده‌ای گیر افتاده بودیم اما فکر نمی‌کردیم که آن‌ها عراقی باشند، تعجب هم کرده بودیم که چرا خودی‌ها دارند به ما شلیک می‌کنند...

*به احتمال زیاد دشمن و مجموعه هم‌سوی آن اطلاع داشتند که چنین جنگی درخواهد گرفت. شهید قرنی نیز به عنوان یکی از نیروهای بالقوه و با پتانسیل بالای انقلابی، به محض شروع چنین جنگی می‌توانست با دانش نظامی‌اش، به یکی از استوانه‌های این جنگ بدل شود، کما این‌که در روزهای اول پیروزی انقلاب، مرحوم ظهیرنژاد به دعوت شهید قرنی به سر کار برگشت یا مثلاً شهید قرنی بود که شهید فلاحی را مأمور کرد تا به سمت غرب کشور برود و این خطه از کشور را از دست فتنه ضد انقلاب نجات دهد و دشمن هم با پیش‌بینی چنین شرایط مشابهی بود که شهید قرنی را به شهادت رساند.دیدگاه شما در این باره چیست؟

آن‌ها می‌خواستند کسانی را که به نگه داشتن مملکت اعتقاد داشتند، خودفروخته نبودند و به صورت علمی هم کار می‌کردند، از سر راه بردارند. چراکه جنگیدن من نوعی که به عنوان تازهِ وارد، وارد کار نظامی شده بودم، با آدمی که سال‌ها نظامی‌گری کرده بود خیلی فرق داشت. علت تشکیل سپاه چه بود؟ ترس از این‌که آن‌ها بخواهند کوتاهی کنند. اما مردم نمی‌خواستند کشور از بین برود و خودشان هم آن را نگاه داشتند. تنگ‌نظری‌های موجود در آن فضا، از ضرورت‌های تشکیل سپاه به حساب می‌آمد و خوشبختانه خوب هم کار کرد ولی اگر خود ارتش، سپاه را تشکیل می‌داد، همه چیز خیلی فرق می‌کرد.

*مگر قرار بود این‌چنین شود و ارتش، سپاه را تشکیل دهد؟

نه، ولی اگر قرار بر انجام این کار بود، بالاخره ناگزیر می‌شدند این کار را انجام دهند. علت تشکیل سپاه در کنار ارتش نیز برای این بود که به هر حال شرایط وقت، حساس بود و می‌بایست محتاطانه رفتار کنیم و اگر احتمالاً اتفاقی برای ارتش افتاد، سپاه را داشته باشیم. ملت می‌خواست به هر قیمتی شده با دشمن بجنگد ولی بنی صدر می‌گفت چون آن‌ها فلان قدر تانک دارند و ما نداریم، نباید بجنگیم! باید درصد تجهیزات‌مان را بالا ببریم. یادم هست یکی از طراحان کودتای نوژه را گرفته بودند و بعداً وقتی در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ دشمن، اولین بمب را در فرودگاه مهرآباد انداخت، این فرد در زندان گفته بود که عراق حمله کرده، یعنی از همه چیز اطلاع داشت و در بازجویی‌ها هم گفته بود که آخرین تیر ترکش ما، حمله عراق به ایران بوده است. اولین تیرشان هم که اختلاف بین لر و کرد و ترک و تشکیل احزاب کومله و دموکرات بود که نشد، چون شهید قرنی که سمبل ایستادگی و قاطعیت در برابر آن‌ها بود، زنده بود و اجازه نمی‌داد طرح‌های‌شان موفق شود. حمله به طبس هم که جزو آخرین کارهای‌شان بود اما به لطف خدا آن هم انجام نشد. نهایتاً کودتای نوژه را طراحی کردند که آن هم شکست خورد. همان‌طور که خودشان گفتند تیر آخرشان حمله عراق به ایران بود که آن را پرتاب کردند.

*جالب است که شهادت شهید قرنی سرسلسله زنجیر توطئه‌های این‌چنینی ـ ترور ـ علیه انقلاب، نظام و مردم بود...

صد درصد. شهید قرنی یک نظامی خوش‌فکر و خوش‌ذات بود که به وطنش عشق می‌ورزید و فردی کاملاً انقلابی بود، هر چند که ایشان اگر انقلابی هم نمی‌بود، همان عشق به وطن باعث می‌شد تا در برابر دشمن بایستد.

*حالات و سکنات شهید قرنی را در لحظات آخر به یاد می‌آورید؟

یادم هست که شهید قرنی خیلی آرام، راحت و بدون دغدغه، خودش را در اختیار تیم پزشکی گذاشته بود ولی ما متأسفانه نتوانستیم کاری برای ایشان انجام دهیم.

*قدرت تکلم هم داشت؟

بله.

*آخرین کلماتی که می‌گفت چه بود؟

چیزی نمی‌گفت. منتظر بود ببیند که چه کاری می‌توانیم برایش انجام دهیم. اگر آن نیم ساعت تیمسار را بی‌جهت در منزلش نگه نمی‌داشتند و ایشان را زودتر به بیمارستان می‌آوردند، احتمال نجاتش زیاد بود.

*ولی ایشان آرام آرام به سوی ابدیت پرواز کرد...

بله. وقتی به اتاق عمل رفتیم، شکم ایشان را باز کردیم که دست کم از خونریزی بیشتر جلوگیری کنیم، اما دیگر فرصتی دست نداد و تیمسار فوت کرد و به شهادت رسید. این‌گونه شد که شهید قرنی اولین شهید ترور در سال‌های بعد از انقلاب نام گرفت و سعادتمند شد. روحش شاد.

اخبار دسته اول...
ما را در سایت اخبار دسته اول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : خنجی alf بازدید : 95 تاريخ : پنجشنبه 2 ارديبهشت 1395 ساعت: 18:15